آخرین مسافرت قبل از سربازی

سلام
الان که دارم این پست رو می نویسم تازه اومدم سر کار حسابی هم آلرژیم " اود" کرده تازه دارم کارای امروز رو مرتب می کنم تو همین فاصله هم مطالب وبلاگ رو می نویسم .
راستی راجع به مسافرتی که رفتیم شمال یا بهتر بگم آخرین مسافرتم قبل از سربازی پنج شنبه عصری من، مهدی و سعید راه افتادیم رفتیم شمال رفتیم سمت رشت حدود ساعتای 8 رسیدیم رشت با دوتا از دوستای سعید که نمی تونم اسمشون رو ببرم ( به دلایله ....) شاید بعدا با هاشون آشنا بشید خلاصه تا ساعت 9 با اونا بودیم بعدش رفتیم شهر بازی رشت سعید زد به سرش که بریم رنجر سوار شیم (خدا لعنتش کنه) دهنمون سرویس شد من و مهدی اصلا اهل اینجور تفریحا نبودیم حتما رنجر می دونید چی؟ البته این عکس واسه رنجر رشت نیست از اینترنت پیداش کردم .

خلاصه بعد از اینکه سوار این وسیله مسخره شدیم رفت بالا و چشمتون روز بد نبینه ما رو کله پا آویزون کرد من و مهدی هم نامرید نمی کردیم هرچی فوش و ناسزا بلد بودیم نثار سعید کردیم بعدشم که اومدیم پائین یه کتک حسابی سعید رو زدیم .
انقدر دادو بیداد کرده بودیم وقتی اومدیم پائین صدام حسابی گرفته بود و خودمونیم کلی حال داد صداشو در نیارید بین خودمون بمونه .
بعدم رفتیم دم در شهر بازی از اون پسته های مرداب انزلی خریدیم تو تصویر زیر اونی که مثل دوش آب هستش

بعدم جای شما خالی رفتیم انزلی کنار اسکله حدود ساعت 12 شب بود برگشتیم دوباره رشت و رفتیم خونه سعید آخه سعید تو رشت خونه داره تا ساعت 2 شب بیدار بودیم بعد از خستگی از هوش رفتیم فردا هم با همون دوستای سعید راه افتادیم رفتیم سمت لونک
عکس زیرم عکس آبشار لونکه عکس بعدی هم مربوطه به ورودی آلاچیق های آبشار هوا شمال حسابی بارونی بود ما هم مجبور شدیم بریم توی آلاچیق رشتی ها هم نامردی نکردن واسه کرایه آلاچیق 3500 تومن دادن تو پاچمون جای شما خالی طبق معمول همیشه که معمولا جوجه درست می کنیم جوجه زدیم با این تفاوت که این با آقا مهدی جوجه رو آماده کرد ( آخه خیر سرش رفته کلاس آشپزی البته به قول خودش مطبخ زده ) ولی بازم درست کردن آتیش و کباب کردن بازم افتاد گردن من بیچاره .
اینم محصول مشترک من و مهدی جای شما خالی خوشمزه بودش
راستی اینم عکس مهدی با من که بعد از نهار گرفتیم.
راستی یادم رفت این عکس آقا یاسر ه درست متوجه شدید این عکس کفش دوزکه رو می گم البته توی این سفر زیاد حوصله عکاسیم نمی یومد دوربینمم کم کم داره مرخص میشه باید یه دوربین جدید بگیرم واسه همینه که زیاد این سری عکس نگرفتم درضمن با سعید و دوستاشم عکسی ندارم که واستون بزارم شاید تو سفرهای بعدی براتون ازشون عکس بزارمبعد ناهارم یه سر رفتیم لاهیجان بچه ها یه کم سوغاتی بگیرن منم که اصلا حوصله ی این غرتی بازی یارو ندارم تو ماشین نشستم بعدم راه افتادیم سمت رشت و از اونطرف یه راست خونه البته از این نگزریم که موقع برگشت مهدی نشست پشت فرمونو حسابی شوماخر بازی در آورد تا حدودای لوشان سعید پشت فرمون بود ولی بعدش مهدی خدا نصیب هیچ کدومتون نکنه آخه این مهدی فکر میکنه یه نسبتایی با شوماخر داره خوب امیدوارم بعد این همه غیبت بازم بتونم بنویسم.
البته این نکته رو هم بگم که درست 8 روز دیگه یعنی اول شهریور ماه دارم می رسم سربازی .
راجع به سربازی هم حسابی واستون می نویسم
تا بعد
خدانگهدار

0 نظرات: